کد مطلب:137422 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:209

مصیبت حسن
او شاهد جانبازی برادرش حسن علیه السلام با رویی زرد بوده است، در حالی كه قطعه ای از جگرش را بر اثر سم بیرون انداخت. [1] او دیده كه عایشه در حالی كه سوار بر قاطر بود از دفن برادر در جوار بارگاه مقدس جدش رسول خدا صلی الله علیه و اله جلوگیری می كرد و فریاد می زد: به خدا سوگند كه هرگز نخواهم گذاشت حسن را در این جا دفن كنید!

آری بعد از شهادت پدر، نوبت به برادرش حسن علیه السلام رسید. او بانویی چهل و پنج ساله بود كه دید چگونه آن نامردمان به امام خود خیانت كردند، و پس از آن كه خیمه ی او را تاراج كردند و جانماز از زیر پایش كشیدند، یكی ردای وی را برد و دیگری جراحتی به ران او رسانید، ناچار شد كار را به معاویه واگزارد.


زینب علیهاالسلام در هنگام مجروحیت برادر، پرستاری وی را به عهده گرفت تا بهبود یافت. او گمان می كرد كه چون برادرش كار را به معاویه واگذاشته است، جانش محفوظ خواهد ماند؛ ولی با توطئه و نیرنگ معاویه و سم «جعده» امام علیه السلام را در حالی كه آن روز را روزه گرفته بود به هنگام افطار مسموم كردند. زینب علیهاالسلام پرپر زدن برادر را می دید تا این كه پس از چند ماه به شهادت رسید.

خواهر، برادر را تشییع كرد و چون بدن وی را در قبرستان بقیع خواباندند، به خانه ی وحشت زایی كه گرد اندوه بر در و دیوار او نشسته بود بازگشت.


[1] روايت شده كه چون تشت را مقابل امام حسن عليه السلام گذاشتند قطعه اي از جگرش را قي كرد، و در اين هنگام شنيد كه زينب عليهاالسلام مي خواهد وارد خانه شود، لذا دستور داد تشت را براي رعايت حال خواهر برده و مخفي كنند.